فهرست مطالب
- قدم اول موفقیت، تمایل به تجربه شکست است
- گمان میکردم در زندگیام شکست خوردم
- اگر هفت بار زمین خوردی، هشت بار بلند شو
- شکست فرصتی است برای شروع دوباره؛ اما این بار هوشمندانهتر
- بند باورهای اشتباه را ببرید تا آزاد شوید
- ما فقط چیزی را میبینیم که آماده دیدن آن هستیم
- روی چیزهایی تمرکز کنید که قادر به کنترل آنها هستید
- حقیقت شکست در معامله گری مسئله فهم و ادراک است
قدم اول موفقیت، تمایل به تجربه شکست است
به عنوان معامله گر، مهمترین و برجستهترین فعالیتهای ما حول محور عدم اطمینان میچرخد و ما فقط باید دستانش را بگیریم و با آن برقصیم. اما معامله گرانی که رقصیدن بلد نیستند (همان افرادی که حقیقت شکست در معامله گری را نمیشناسند) یا بهجای رقص، سر جنگ و ناسازگاری دارند، معمولاً با مشکل مواجه میشوند، میشکنند و تنها به خانه برمیگردند. این دقیقاً شرایطی است که خود من چند سال پیش تجربه کردم.
من معامله گری را در سال 2007 شروع کردم؛ اما از آنجا که کوچکترین بویی از انعطافپذیری نبرده بودم، پنج سال گذشت و علیرغم تلاش بسیار به هیچ نتیجه خوبی دست نیافتم. زمانی وضعیت مالیام به قدری وخیم شد که مجبور شدم راه حلی پیدا کنم.
متأسفانه، همه چیز وفق امید، آرزو و دعاهای من نبود. دنیا به ساز دیگری میرقصید و واقعیت با چشمانداز محدود و از پیش ساختهای که من داشتم، مطابقت نداشت. باید کاری میکردم، فشار برای اقدام به کار در کنار ترس از شکستی که از همان سنین کودکی داشتم و ذره ذره با تجربیات دردناک داخل و خارج از بازار تقویت شده بود، کسب درآمد را برایم به یک شاهکار غیرممکن تبدیل کرد.
بعدها در سال 2011، همه داراییام را از دست دادم و دنیایم که به موی باریکی بند بود، کاملاً فرو ریخت. نتوانستم به عنوان یک معامله گر؛ موفق شوم و از آنجا که با هدف آزادی مالی، خانواده و دوستانم را از خود دور کرده بودم، منزوی شدم و سلامت جسمی و روحیام تحتالشعاع این شکست ها قرار گرفت.
گمان میکردم در زندگیام شکست خوردم
امروز، همینطور که اجازه میدهم این خاطرات دردناک برایم تداعی شوند و لحظات حال حاضرم را تیره کنند، در یک خانهی زیبا و مشرف به تمام شهر نشستهام و لبخند میزنم. البته هیچ اتفاق بدی برای من نیفتاد؛ من درد کشیدم اما زندگیام به پایان نرسید. عقلم را از دست ندادم و رویاهایم را رها نکردم.
در واقع، زندگی اکنون روی خوشش را به من نشان داده است. حقیقت شکست در معامله گری را شناختم و در حال حاضر از معامله گری پول خوبی به دست میآورم. اما از همه مهمتر، سلامت و خوشحالی که بیشتر از همیشه در وجود خود احساس میکنم برایم لذتبخش است.
چه اتفاقی افتاد؟
خیلی چیزها! برای آن که متوجه شوید من چه مسیری را طی کردم؛ بخشی از تجربیاتم را در ادامهی این مطلب با شما در میان میگذارم. خلاصه آن که؛ من نگاهم را به همه چیز تغییر دادم و یکی از آن چیزها پذیرش حقیقت شکست در معامله گری هایم بود.
اگر هفت بار زمین خوردی، هشت بار بلند شو
برای آنکه بتوانیم الگوهای ریشهدار در رفتارهای مضر و علت های آنها را بهتر درک کنیم و در نتیجه راه حل موثرتری برای آنان بیابیم، باید یک ارزیابی عینی از واقعیت داشته باشیم. واقعیت این است که چشم انداز منفی ما (از شکست) میتواند تا حدودی پنهان و موذی باشد؛ چرا که ریشههای آن به هسته جامعه ما برمیگردد.
در واقع پذیرفتن حقیقت شکست در معامله گری یک شبه بدست نمیآید. برای پی بردن به چرایی آن باید کمی دقیق تر به مقولهی ترس بپردازیم.
نقش والدین در انتقال ترس
ویژگیهای متعددی از طریق ژن به انسان منتقل میشود؛ اما فقط یک نوع ترس از این طریق منتقل میشود و آن ترسِ از افتادن است. این واقعیت در نوزادان به وضوح قابل مشاهده است. نوزادان قادر به تشخیص اتفاقات خارج از هنجار و خطرناک نیستند؛ مگر زمانی که احساس کنند در حال افتادن هستند. بنابراین بسیاری از ترسهایی که داریم و ابراز میکنیم، از طریق والدین، فرهنگ و غیره به ما منتقل شدهاند. به عبارت دیگر ترس اکتسابی است و از آنجا که با حقیقت شکست آشنا نیستیم، آن را در قالب بیزاری از شکست بروز میدهیم.
نقش نظام آموزشی در انتقال ترس
از آنجایی که نپذیرفتن حقیقت شکست در معامله گری ریشه در ترسهای ما دارد؛ باید بدانیم که بخشی از این ترس نیز از نظامهای آموزشی میآید.
در روشهای کلاسیک، آموختن این ترس و تقویت آن، از طریق فرآیند آموزشی است که در نهایت به جای آنکه دانشآموزان خوبی پرورش دهد، کارمندان خوبی تحویل جامعه خواهد داد. تنها هدف این بوده و هنوز هم هست: «تولید» کارمندان ماهر که قدرت فکر کردن و ایده پردازی دارند، اما باید دستورات دریافت شده را نیز به خوبی انجام دهند. این ویژگی دقیقاً از طریق فرآیند آموزشی به دست میآید که در آن به ما آموزش داده میشود هرگز معلم را زیر سوال نبریم و هر آنچه به ما آموخته میشود را به روش اصولی یاد بگیریم.
حقایق را به ما میآموزند و بعد ما را بر اساس آنها میسنجند. کسانی که کمترین اشتباه را مرتکب میشوند، باهوش در نظر گرفته میشوند و کسانی که کمترین امتیاز را به دست میآورند، شرمنده و تحقیر میشوند.
از این رو، سیستم آموزشی عملاً به ما نمیآموزد که شکست، در واقع بخش اساسیِ فرآیند دستیابی به موفقیت است. ما یاد نگرفتهایم که چگونه از اشتباهات خود درس بگیریم و چطور خود را جمعوجور کنیم؛ در حالی که یادگیری این مسئله برای هر فرد بسیار مهم است.
اکنون شاید بهتر متوجه شوید که چرا افراد نمیتوانند حقیقت شکست در معامله گری را به آسانی بپذیرند. این موضوع ریشه در کودکی و مراحل رشد افراد دارد.
مگر اینکه معلمان خاصی نصیبتان شود که بخواهند قالب را بشکنند و از حد و مرزهای کلاسهای درس مدرسه پا فراتر بگذارند و حقیقت شکست را به شما بیاموزند؛ در غیر این صورت احتمالاً هنوز درسهای حیاتی که برای گذر از شرایط و مراحل مختلف زندگیِ واقعی لازم است را یاد نگرفتهاید؛ چه برسد به فعالیت در بازار.
چالش های پیش رو:
شاید در میان شما کسی بگوید یادگیری دروسی که در بالا ذکر شدند؛ بخش مهمی از زندگی هستند و من هم با این گزاره موافقم. اما چگونه میتوانیم آنها را یاد بگیریم وقتی که:
- همه اطرافیان ما سعی دارند از تجربیات دردناکی که در نتیجه اشتباه و شکست به وجود میآید، جلوگیری کنند.
- همه اطرافیان ما در جستجوی کمال هستند، با وجود این که عملاً چنین چیزی وجود ندارد!
- حتی والدین ما نمیتوانستند این درسها را به ما بیاموزند، چون خودشان هم نیاموخته بودند.
این یک رابطه علت و معلولی است و اگر ما نتوانیم به همین استانداردهای ناکارآمد عمل کنیم، جامعه به عنوان یک کل ما را به حاشیه میبرد.
شکست فرصتی است برای شروع دوباره؛ اما این بار هوشمندانهتر
عدم آشنایی با حقیقت شکست در معامله گری و یا جنبه های مختلف زندگی، برای اکثر اشخاصی که برای افراد دیگر کار میکنند، شاید مسئله مهمی نباشد. اما این عدم شناخت برای آن دسته که رویای تجارت، کارآفرینی و نوآوری مستقل را در سر دارند، باعث میشود در شروع سفر، آمادگی لازم برای واقعیتهای تلخی که در انتظارشان است را نداشته باشند.
معامله گران، ناخودآگاه به اطمینانی که از تحلیلها و اندیکاتورهای متعدد در نمودارها حاصل میشود، جذب میشوند و ایگوی (منیت) آنها به معاملاتی که انجام میدهند، گره میخورد.
حرکتهای بالا و پایین در بازارها، خلق و خوی ما را مانند یک آونگِ در نوسان تغییر میدهند. هرگاه ثابت شود که اشتباه کردهایم، شکست خوردهایم یا از دست دادهایم، عصبانیت وجودمان را فرا میگیرد؛ زیرا بنا بر باور عموم مردم که با حقیقت شکست در معامله گری آشنا نیستند، شکست خوردن به این معنی است که مشکلی در ما وجود دارد و به آخر خط رسیدهایم.
بنابراین به طور طبیعی ما تلاش می کنیم که همه چیز درست باشد. موفق شویم بدون آن که شکست را تجربه کنیم و یا احساس کمال کنیم، باهوش باشیم، مسئولیت پذیر باشیم، پایبند به اصول و … باشیم. اما این یک دور باطلِ تمام نشدنی و دستورالعملی است که موجب بدبختی ما میشود؛ مگر این که یاد بگیریم این چرخه را بشکنیم و از آن خارج شویم.
بند باورهای اشتباه را ببرید تا آزاد شوید
همانطور که قبلا هم اشاره کردیم، نپذیرفتن حقیقت شکست در معامله گری ارتباط تنگاتنگی با ترس های ما دارد. ترس از شکست، ناشی از استانداردهای ناخودآگاهی است که بر اساس خاطرات دردناکِ گذشته در ذهن ما نقش بسته است.
انسان زمانی از شرم، تحقیر و تمسخر بیزار میشود که آن را به کرات تجربه کرده باشد. ذهن انسان به طرز ناشیانهای تلاش میکند از او محافظت کند؛ بنابراین دیوارهای سفت و سختی از انتظارات و استانداردها اطراف او میسازد. در نتیجه انسان فکر میکند اگر برای «درست بودن» بیشتر تلاش کند، کمتر متحمل عذاب و درد میشود.
این نمونهای از پاسخ جنگ یا گریز در عمل است که تنها در صورت مواجهه با تهدیدهای فیزیکی فعال نمیشود؛ بلکه هرگاه با اطلاعاتی مغایر با جهان بینی و پارادایم خود مواجه شویم نیز میتواند فعال شود.
این «ناهماهنگی شناختی» به عنوان یک احساس به شدت عذاب آور و ناراحت کننده بین آنچه از قبل میدانیم یا باور داریم و اطلاعات یا تفسیرهای جدید است. در این مواقع، واکنش طبیعی ما محافظت از دانستههای قبلی است که باور داریم درست هستند. مثلاً کار من در ارزیابی جهت بازار حرف ندارد، پس معامله را ادامه میدهم، حتی با وجود اینکه بازار خلاف ارزیابیهایم را به من نشان میدهد. یا اینکه حتی اگر بازار روند رو به رشدی داشته باشد، من از این معامله با حداقل سود خارج میشوم؛ چون آخرین باری که در این شرایط معامله را ادامه دادم سرمایهام از دست رفت.
بنابراین مسئله مشکل ساز در پذیرش حقیقت شکست در معامله گری ، استانداردها و آرمانگراییهایی است که برای خود و دیگران قائل هستیم، به آنها اعتقاد پیدا کردهایم و بر اساس آن ها عمل میکنیم.
ما فقط چیزی را میبینیم که آماده دیدن آن هستیم
عدم انعطاف در معامله گری، روابط و هر کجای دیگر نوعی حد وسط ایجاد میکند، اما اذعان به این واقعیت کمک میکند بازی را متفاوت انجام دهیم. برای آنکه شکست را متحمل نشویم، پس از آشنایی با حقیقت شکست در معامله گری ، باید یاد بگیریم که نیاز به درست و بر حق بودن را کنار بگذاریم و اتفاقاً عدم اطمینان و رشد واقعی را در آغوش بگیریم. این تنها راه تغییر تجربیات ما چه داخل و چه خارج از بازار بر اساس انگاره ها و ذهنیات خودمان است. داشتن ذهنی باز مانند آسمان، به ما اجازه میدهد این موارد را بهتر ببینیم:
1. کنترلی که فکر میکنیم داریم، توهمی بیش نیست!
ما در دنیایی پر از علتها و معلولها زندگی میکنیم و واقعیت زندگی ما نتیجه مستقیم عللی (واقعی و قبلی) است که هیچ کنترلی بر آنها نداریم. اینها توسط عوامل مختلفی تعیین میشوند که بررسی بسیاری از آنها غیرممکن است. آن ها به واسطه فاکتورها و عوامل گوناگونی ایجاد شده اند که حتی بررسی و شناخت آن ها غیر ممکن است.
آیا میتوانیم بر همه افراد دور و نزدیک کنترل داشته باشیم؟ چه کسانی بر زندگی ما تأثیر میگذارند؟ آیا کنترل طبیعت در دستان ما است؟ آیا بر روند بازارها و اتفاقاتی که در آنها رخ میدهد کنترل داریم؟ این کنترلی که فکر میکنیم داریم توهمی بیش نیست! و اگر این مسئله را بپذیریم، میدانیم که حقیقت شکست در معامله گری اجتناب ناپذیر است. اما میتوانیم با حفظ ذهنیتی علاقمند به رشد و با آموختن درسهایی که به ما میآموزند، تعداد وقوع آنها را به حداقل برسانیم.
2. باورها، عقاید، ارزشها و تصمیمات ما، هر چقدر هم که برای دفاع از آنها مقاومت کنیم، مغرضانه هستند
انسان دوست دارد فکر کند که باورهایش با بررسیهای دقیق، منطقی و عینی ایدهها، حقایق و پارامترها ساخته شدهاند. دوست داریم فکر کنیم که هوشمندانه و سالماند؛ غافل از اینکه واقعیت چیز دیگری است. باورها، نظرات، ارزشها و تصمیمها همگی بر اساس احساسات ما و بسیاری از سوگیریهای شناختی هستند که بعضاً ربط چندان زیادی به واقعیت ندارند. هر وقت احساس کردید دلتان میخواهد با بازار سر جنگ بگیرید و نتوانستید حقیقت شکست در معامله گری را بپذیرید، این مسئله را به خاطر بیاورید. در نهایت وقتی گفتنیها گفته شد و شنیدنیها شنیده شد، قیمت دروغ نمیگوید!
3. تفسیر در درون ما اتفاق میافتد
محیط اطراف (شامل بازار) اطلاعاتی که ارائه میدهد را تفسیر نمیکند. خوب، بد، درست و غلط، ایدههای شخصی هستند که در ذهن انسان اتفاق میافتند. بنابراین، این ماییم که باورها و ارزشهای خود را پسزمینه تجارب خود قرار میدهیم. ما به عنوان انسان این قدرت را داریم تا تجارب را طور دیگری زندگی کنیم. فقط کافی است دیدگاه خود را در مورد مفهوم «اشتباه» تغییر دهیم. آیا اشتباه به معنای گناه، شرم، ناامیدی، خشم و سردرگمی است یا فرصتی برای یادگیری، الهام و خلاقیت؟ در هر صورت این ماییم که واقعیت خودمان را با دستان خود میسازیم. اگر میتوانستم به 10 سال قبل برگردم، یعنی اولین روزهایی که معامله گری را شروع کردم، حتماً این را به خودم میگفتم.
4. موفقیت و شکست در هم تنیدهاند
موفقیت یک دفعه اتفاق نمیافتد؛ بلکه از فرآیندی متشکل از ضررها، شکستها، اشتباهات و باختها ایجاد میشود. به عنوان مثال روند تحقیقات علمی را در نظر بگیرید که پیشرفت بشر بر آن استوار است. هنگامی که یک آزمایش علمی انجام میشود، نتایج مثبت و منفی به همراه دارد که همگی حقایق و داده هایی ارزشمند هستند و نگاه دانشمندان به شکست و کسب تجربه از آن را نشان میدهند.
اگر بخواهیم رویکرد مشابهی را در بازارهای معاملاتی اتخاذ کنیم، هر معامله فارغ از اینکه برنده یا بازندهی آن باشیم، به داده ها و تجربیات با ارزش ما تبدیل میشود. طبق این فرآیند، همینطور که جلو میرویم، دادههای بیشتری در مورد روشهای معامله گری موثر و بیاثر به دست میآوریم. این یک نمونه از رویکرد علمی در بازارهای معاملاتی است که در دراز مدت منجر به نتایج بهتر و قویتری میشود.
5. ما به «شکست» نیاز داریم
موقعیتها و تجربیاتی که دوست داریم با تمام وجود در برابر آنها مقاومت کنیم، دقیقاً همانهایی هستند که باید آنها را بپذیریم؛ زیرا هر چیز که بتواند ساختار ذهنی محدودکننده ما را از بین ببرد، سودمند است. شکست فقط یک تجربه است. ما به زمین دعوت شدهایم تا تجربیاتی داشته باشیم، اینطور نیست؟ ترسهای ما شاید به حقیقت بپیوندند، اما حتی اگر به نتیجه بدی ختم شوند، باز هم خوبیهایی وجود دارند که اگر چشمان خود را باز کنیم، آنها را خواهیم دید. هیچ چیزی «اشتباه» نیست و ما همیشه در امان هستیم.
روی چیزهایی تمرکز کنید که قادر به کنترل آنها هستید
به عنوان یک تریدر و برای پذیرفتن آسانترِ حقیقت شکست در معامله گری ؛ باید سعی کنیم بر روی چیزهایی تمرکز کنیم که قادر به کنترل آنها هستیم.
وقتی عدم اطمینان و حقیقت شکست را میپذیریم و آرامش خود را در آن مییابیم، اجازه میدهیم اتفاقات پیرامون ما جریان طبیعی خود را طی کنند و این رهایی از تلاش، آرزو و خواستن، این پتانسیل را دارد که نه تنها نتایج معاملاتی ثابت، بلکه رفاه احساسی را برای ما به ارمغان بیاورد.
این دیدگاه ما را از انتظار همیشگی شکست نخوردن و کنترل امور رها کرده و به دیدگاهی متمرکز بر یادگیری هدایت میکند؛ مهمتر از همه اینکه از هر کاری که انجام میدهیم و هر اتفاقی که میافتد، لذت خواهیم برد. به هر حال بیشتر چیزها آنقدر که در ذهن ما بزرگ میشوند، جدی نیستند.
این مسئله در معاملات به چه شکل خواهد بود؟
فرض کنید معاملهای دارید و انتظار دارید شما را به هدف خاصی برساند. این همان چیزی است که شما میخواهید. اما اگر این آرزو را رها کنید چه؟ اگر بگویید «نمیدانم تا کجا پیش میرود و چه اتفاقی می افتد» (و واقعاً هم نمیدانید). یا بگویید «بگذار ببینیم چه میشود.» شما معامله خود را انجام میدهید. سفارشات خود را ثبت میکنید و منتظر میمانید تا به نتیجه برسد. برد یا باخت، بالاخره اتفاق میافتد؛ اما شما به روش خود اعتماد دارید. این اعتماد در کنار شناخت کافی نسبت به حقیقت شکست در معامله گری ، در نهایت به رویکرد شما در بازارهای مالی ساختار میبخشد.
در حال حاضر، معامله ای که در آن هستید ممکن است ضرر باشد؛ اما همینطور که عقب میکشید و اجازه میدهید بازار روال خود را طی کند، در نهایت میبینید ضررها جبران شده و منهای اضطراب، ناامیدی و دیگر حالات ذهنی ناخوشایند و محدود کننده، نیازتان برطرف شده است.
به محض آنکه ذهنتان به شما بگوید یک مسئله تحت هر شرایطی اتفاق میافتد و ارزیابی شما در یک موقعیت خاص 100٪ درست است، یعنی گرفتار یک سیستم اعتقادی نادرست شدهاید.
شما به عنوان یک انسان این فرصت را دارید تا هر لحظه که اراده کردید، خود را از این حالت فکری که شما را به دام انداخته، رها کنید. در دنیای معامله گری، برای رسیدن به موفقیت و درآمد ثابت نیاز نیست همه چیز را بدانید یا همیشه درست عمل کنید.
در این مورد به من اعتماد کنید. به محض آنکه اجازه دهید هر چیزی همانطور که باید پیش برود، نتیجه شما را شگفت زده خواهد کرد. وقتی دانشمند زندگی خود می شویم، ذهن خود را از احساسات مرتبط با اشتباهات، شکستها و غلط بودن رها میکنیم و در عوض، به نور کنجکاوی و فرصت ها اجازه میدهیم به زندگی ما بتابد.
حقیقت شکست در معامله گری مسئله فهم و ادراک است
از خودتان بپرسید در جستجوی موفقیت هستید یا صرفاً تلاش میکنید از شکست جلوگیری کنید؟ پاسخ به این سوال نتایجی که در معاملات و مسائل دیگر زندگی به دست میآورید را روشن میکند.